Mon amie la rose, Francoise Hardy
دوست من گل سرخ
امروز صبح اين را به من ميگفت:
سپيده که زد متولد شدم
با شبنم غسل تعميدم دادند
شکفته شدم
خوشبخت و عاشق
در پرتو آفتاب
اما شب که رسید
بسته شدم
چشم که باز کردم
دیگه پير شده بودم
To be as long as there is hope in finding the one and only inner child!
Posted by EternallyExceptional at 11:44 p.m.
No comments:
Post a Comment