Helia!
: هلياي من
به شكوه آنچه بازيچه نيست بيانديش.
من خوب آگاهام كه زندگي، يكسره صحنهي بازيست؛
اما بدان كه همه كس براي بازيهاي حقير آفريده نشده است.
مرا به بازي كوچك شكست خوردگي مكشان!
به همه سوي خود بنگر، و باز ميگويم كه مگذار زمان، پشيماني بيافريند.
هليا! بگذار كه انسان ساده ترين دروغهاي خوب را باور كند.
ما در روزگاري هستيم، كه بسياري چيزها را ميتوان ديد و باور نكرد و بسياري چيزها را نديده باور كرد.
نادر ابراهيمي
P.S. This is a poem by a Persian writer that I really like, I couldn't find a good translation of it...
1 comment:
Wow! It must b good...but I didn't undrstand a word of this!! :D
Post a Comment